امشب چقدر خالی ام ... و چقدر دلگیر است در اوج ِ داشتن این همه را "احساس خالی بودن" ...
گاه قلبها چقدر جدی جدی می شکنند
و گاه....خود می مانی و خودت...
با لبهایت بخوان تا بنویسم:
آسمانِ ابریِ دلم، بارانی است.
درخیسیِ بارانِ دل
تک تک سلول ها را به دل سپرده ام
و خود خیس خیس
میان رگبار " خالی بودن " رها شده ام...
بیا تا دست در دست بهار
ماه را تماشا کنیم
اما فراموش نکن
من همراهی صبورم !